زمزمه های یک شب سی ساله
عشق وحشی است و
عاشق…
راستی کدام خوی مریم را به ارث برده ای؟!!!
که مرا این چنین به صلیب کشیدند،
نگاه کن ، چه سنگین به پای تو نشست،
آن که از روز اول شاهزاده نبود؛
آغوشت را باز کن و مسیحا وار مرا به صلیب کش؛
و به یاد داشته باش!
غروب ها…
یادآور خون من است،
که از وسعت آغوش تو میچکد…
نوشته شده در یکشنبه 91/4/25ساعت
2:39 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |