زمزمه های یک شب سی ساله

دختران بندر ، تا آبی چشمهای شما بارها رفته ام ؛
با لنجهای بی لنگر ، بارها رقصیده ام ،
با پاهای سوخته ، در زیر پلکهای شما

بارها خوابیده ام .
و صبحگاهان با همه شما ؛
از خواب برخاسته ام .
دختران بندر،
تا گرداب چشمهای شما ،
بارها رفته ام .



نوشته شده در یکشنبه 91/4/25ساعت 2:39 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک