زمزمه های یک شب سی ساله
تو تنها اتفاقی تازه بودی
که در پای دلم افتاده بودی
مد غربی پرستیژی کلاسیک
جلوی راه من ایستاده بودی
وکافی شاپ و هر شب ساعت 9
سر میز ششم اماده بودی
وبعد از ان قرار یک ملاقات
برای پچ پچستان داده بودی
وفردا دست مردی توی د ستت
مسافر در غروب جاده بودی
پری قصه های خوب این مرد
به مرد دیگری دل داده بودی
نوشته شده در یکشنبه 91/4/25ساعت
2:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |