زمزمه های یک شب سی ساله
نیستی که با دو دستت وا کنی دریچه ها را تا دوباره با صدایت تازه تر کنی هوا را نیستی و می نویسم دفتر بهانه را از ابتدا به اتنها را انتها به ابتدا را باز ساده می نویسم از تو جاده می نویسم چند نقطه می گذارم بی تو جای رد پا را انتهای جاده ...دریا «سفرت بخیر بادا » می روی مسافر اما « تو و دوستی خدا را » حال که زلال ، سر خوش می روی شمال ، سرخوش! «به بنفشه ها به باران برسان سلام ما را »
نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت
4:6 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |