زمزمه های یک شب سی ساله
کسی نیامد و من را به سوی تو نکشید
کلاغ قصه من و ما به خانهات نرسید
کسی نیامد و از شهر تو غزل نسرود
و یا سرود و نگهبان شهر ما نشنید
دوبار مست خیالات عاشقی شدهام
عجب خیال قشنگی ولی گذشت و پرید
شبی تو کاش کنارم میان هلهلهها
عروس میشوم و کل.. دی.. دی.. دی.. دی.. دید... دید...
و سفره و کیک و نبات و عسل و قرآن
عروس هم بله را گفت و هیچکس....... نشنید
نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت
4:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |