زمزمه های یک شب سی ساله
چشمم بدون عشق تو زمزم نمیشود
هرگز غرور عاشقی ام کم نمیشود
صد کاروان خاطره از دشت غم گذشت
بی عشق چشمهای تو غم ، غم نمیشود
قلبی که در دو راهی تردید مانده است
جز با صدای دوست مصمم نمیشود
عهدی که از تهاجم غفلت شکسته شد
بی رشتههای عاطفه محکم نمیشود
دل را برای لحظه بی تو گریستم
بعد از غروب فرصت ماتم نمیشود
باید تمام وسعت دل را به خون نشاند
با یک دو قطره اشک محرم نمیشود.
نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت
3:52 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |