سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

از آن روزی که قلبم گشته زندانی چشمانت *~

* مرا تر می کند هر روز بارانی چشمانت

تو با دریا چه کردی که این چنین یک ریز می رقصد*

~* که دریا هم شده این بار طوفانی چشمانت

خدا می خواست چشمانت پریشان باشد وحالا*~

* پریشان تر شد از گیسو,پریشانی چشمانت

و من شاعر شدم از آن زمان که قصد کردی تو*

~* مرا شاعر کنی با این غزل خوانی چشمانت

گناه چشمهای تو مرا در شهر رسوا کرد*

~* گناهی نیست دیگر مثل عصیانی چشمانت

نگاهم می کنی با چشمهای ناز آلودت*~

* و دعوت می کنی از من به مهمانی چشمانت


نوشته شده در جمعه 91/4/16ساعت 12:0 صبح توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک