زمزمه های یک شب سی ساله

 تقدیم به روح جاودانه ی ناصر عبدالهی

این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو

من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو

ایینه در جواب من باز سکوت می کند

باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو

جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را

در همه حال خوب من با تو موافقم بگو

پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا

شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو

با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش

منظره های عقل را با من سابقم بگو

من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم

حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

یا به زوال می روم یا به کمال می رسم

یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو

 


نوشته شده در جمعه 91/4/9ساعت 7:48 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک