زمزمه های یک شب سی ساله

 

مرغ قفس خواب پریدن دیــده امشب

درخواب عطر بال وپر پیچیده امشب

 

رویـای پـرواز ازسراو پـر نـزد هیچ

بال خودش را گرچه عمدا"چیده امشب

 

بوی ره و بوی رهـایـی دارد انــگار

خاکی که درکنج قفس بوسیده امشب

 

فصل بهـار رابعـه درخـانـه خوش تر

روی زمین هفت اّسمان را دیده امشب

هـرچنـد هر دفعـه قفس پیروزتـر بود

بـر بـال بـال ِ بال خـود بـالیـده امشب

 

گـویـی شراب بـی مثـال آسمـانی است

خونی که روی صورتش پاشیده امشب


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:28 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک