زمزمه های یک شب سی ساله
پرمی کشم از پنجره خواب تو تاتو هرشب من ودیداردر این پنجره باتو از خستگی روز همین خواب پراز راز کافیست مرا ای همه ی خواسته ها تو دیشب من وتو بسته ی این خاک نبودیم من یکسره آتش همه ذرّات هوا تو بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد با آتشمان سوخته بودی همه را تو پژواک خودم بودم وخود را نشنیدم ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صداتو آزادگی و شیفتگی مرز ندارد حتی شده ای از خودت آزادو رها تو یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست دیگر نه و هرگزنه که یا مرگ که یا تو وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا تو،همه جا تو،همه جا تو پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو!
نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت
7:26 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |