زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

کاش امروز به لبخند تو مهمان بشوم

تا ته جاده پر از خیسی بارا ن بشوم

باز هم منتظرم تا تو نگاهم بکنی

شاید از رفتن از این شهر پشیمان بشوم

عشق یک زلزله یک لرزش شش ریشتری است

دوست دارم که از این زلزله ویران بشوم

تخت جمشید دلم سوخته مقدونیه من!

من دلم خواسته از دست تو داغان بشوم

قلب تو در قفس سینه تو زندان است


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:16 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک