زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

قیصر

 

حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام

تا نگاه می کنی وقت رفتن است

باز هم حکایت همیشگی

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

ای

ای دریغ و حسرت همیشگی

نا گهان چقدر زود دیر می شود

مردم همه ترا به خدا سوگند میدهند

اما برای من تو ان همیشه ای

که خدا را به تو سوگند دهم

##################

مبا دا آسمون بی بال و بی پر

مبادا تو زمین دیوار ی در

مبادا هیچ سقفی بی پرستو

مبادا هیچ بامی بی کبو تر

 

#################

حرفهای ما هنوز ناتمام

تا نگاه میکنی وقت رفتن است

باز هم حکایت همیشگی

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو نا گزیر میشود

ای، ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان چقدر زود دیر میشود

@@@@@@@@@

هر چه هستی باش

با توام

ای لنگر تسکین

ای تکان های دل ای آرا مش ساحل

با توام ای نور ای منشور

ای تمام طیف های آفتا بی

ای کبود ارغوانی ای بنفشا بی

با تو ای دلشوره ی شیرین

با توام ای شادی غمگین

با توام ای غم، غم مبهم

ای نمی دانم

هر چه هستی باش اما کاش

نه جز اینم آرزویی نیست

هر چه هستی باش

اما باش

 

 

@@@@@@@@@@@@@

دستی ز کرم به شانه ی ما نزد

بالی به هوای دانه ی ما نزدی

دیریست دلم چشم به راهت دارد

ای عشق سری به خانه ی ما نزدی

@@@@@@@@@@@@

از تمام رمز و رازهای عشق

جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

ولی راستی دلم که میشود


نوشته شده در جمعه 91/1/11ساعت 8:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک