زمزمه های یک شب سی ساله

 

نگاهت عشق من را پیر کرده 

مرا از عشق بازی سیر کرده 

برو دیگر نمیخواهم بیایی 

دلم در جای دیگر گیر کرده 

  

_______________________________

او یک شتر با بار از من کینه دارد

خودبین شده در جیب خود آیینه دارد

او هرگز از احساس بویی برده یا نه؟

یک پنج وارونه درون سینه دارد

 

*********

   گریز از حرف مردم کرده بودم

   به تو بی جا ترحم کرده بودم

   دعای مادرم پشت سرم بود

   وگرنه راه را گم کرده بودم

_______________________________

من مریمم حتی اگر پژمرده باشم

در کوچه باغ خاطراتت مرده باشم

لعنت به من حتی اگر یک بار دیگر

گول نگاه هرزه ات را خورده باشم






نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:14 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک