زمزمه های یک شب سی ساله

 

نه گندم نه سیب

 

نه گندم نه سیب   آدم فریب نام ترا خورد

از بی شمار نام شهیدانت هابیل را که نام نخستین بود

دیگر این روزها به یاد نمی آوری هابیل نام دیگر من بود

یوسف برادرم نیز تنها به جرم نام تو

زندانی عزیز زولیخا بود

          بتها الهه ها و بیکر تمام خدایان را

صورتگران به نام تو تصویر می کنند   

نام ترا روزی تمام غار نشینان بر سنگ ها نوشتند

و سنگ ها از آن روز جنگل شدند

امروز هم از کیمییای نام تو

این واژه های خام در دستهای خسته ی من شعر می شوند

من در ادای نام تو دم می زنم

شعرم حرام باد اگر روزی تا بوده ام

جز با طنین نام تو شعری سروده ام

نام تو چیست

غوغای رودخانه ی همسا یگی ست

وقتی به شیب دره سرازیر می شود      نام تو چیست

لبخند کودکی ست که با حالت نجیب لب باز می کند که بگوید سیب

نام تو نور نام تو سوگند

نام تو شور نام تو لبخند  

لبخند در تلفظ نامت ضرورتی ست

نامی برای مردن نامی برای تا به ابد زیستن

نامی برای آنکه بدانی چرا گاهی گریستن

تاریخ عاشقانت فهرست کوچکی از بی شمار نام شهیدان توست

پیغمبران به نام تو سو گند خورده اند          

و شاعران گمنام تنها به جرم بردن نام تو

زیرا که نام کوچک تو شرح هزار نام بزرگ خداست

زیرا هزار نام خدا زیباست

نام تو مجنون نام تو بیستون

نام تو نام دیگر شیرین

نام تو هند نام تو چین

و شاعران عاشق در عهد جاهلیت

ویرانه های نام ترا می گریستند

نام تو نام دیگر لیلا

نام تو نام دیگر سلماست

نام تو نام اهرام نام تو باغهای معلق  

نام تو فتح قیصر و کسراست

نام تو رازی نوشته بر پر پروانه هاست

گلها همه به نام تو مشهورند

آیینه ها از انعکاس نام تو می خندند

در کوچه های خاطره ی باران

وقتی که خوشه های اقاقی

از نرده های حوصله ی دیوار سر ریزمی کند

در مشام باد عطر بنفش نام تو می پیچد

نامت طلسم بسم اقا قی هاست

 

######################

دردهای من جامه نیستند

تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند

 

تا به رشته ی سخن در آورم

دردهای من نگفتنی ست

دردهای من نهفتنی ست درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نامهایشان   جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند

انحنای روح من    شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلی شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام

زخمها که خورده است دردهای پوستی کجا

دردهای دوستی کجا

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

روز طلوع خورشید

از جیب کودکان دبستانی   روزی که باغ سبز الفبا

روزی که مشق آب عمو می ست   دریا و آفتاب

در انحصار چشم کسی نیست

روزی که آسمان در حسرت ستاره نبا شد

روزی که آرزوی چنین روزی محتاج استعاره نبا شد

ای روز آفتا بی ای مثل چشمهای خدا آبی

ای روز آمدن ای مثل روز آمدنت روشن    

این روزها که می گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو که آیا من نیز

در روزگار آمدنت هستم


نوشته شده در جمعه 91/1/11ساعت 8:8 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک