زمزمه های یک شب سی ساله

 



تو دیگه مال من نیستی ، ولی چشمام هنوز روته 


نفس دارم ولی قلبم ، هنوزم تشنه ی بوته

من اینجا خسته ایستادم ، فقط می بینمت از دور

میشه بازم بیای پیشم؟ ، با اون چشمات بدی دستور !

   بگی
بسه بمیر دیگه ، بگی تا کی نفس می خوای  

بگی خسته م ازت شاعر ، بگی تا کی منو میپای

منم میگم دلم تنگه ، نمی تونم ازت دور شم

نمی تونم تو کی هستی ، نبینه چشمم و کور شم

بگم صد باره سعی کردم ، ولی جادوی چشماته

میشم عاشق تر از هر روز ، هنوزم دل توی دستاته


نمیشه کُشت این احساسو ، رو قلبم تو نزار پاتو

بیا یک بار به جای من ، ببین جادوی چشماتو



نوشته شده در چهارشنبه 91/3/17ساعت 7:28 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک