زمزمه های یک شب سی ساله
جغرافیای لعنت دارا فقیر بود و از فقر جمله می ساخت بابا همیشه خسته، مادر سکوت و هق هق مشق گرسنگی بود، آب و انار و بادام آقا جریمه می کرد، از درس داس صد بار آقا جریمه ها را شلاق می سرودند تمام کودکیمان در کوچه خاک می خورد ما شکل ضجه بودیم، در کوچه های متروک جغرافیای لعنت، نفرین و گریه و آه ما هشت سال مردیم، از داغ و درد لاله آقا جریمه می کرد، با یک هزار ترفند دارا فقیر ماند و سارا همیشه شبگرد
علی احمدی
سارا تمام خود را یک شب به سکه ای باخت
بغضی همیشه باروت، از تلخی دقایق
در خاک پینه بستیم ما نسل بی سرانجام
ما یاس می نوشتیم از ریشه تا به دیوار
از باغ می نوشتند اما عقیم بودند
صف طویل ارزاق ما را به خواب می برد
روحی همیشه مجروح، جسمی نحیف و مشکوک
از زخم جاده ساوه تا کوچه های فلاح
با نعره های خاموش، با یک دل مچاله
از انفجار گریه، تا انهدام لبخند
بابا شبانه اعدام، مادر غروب دق کرد
قالب : پیچک |