زمزمه های یک شب سی ساله
مثل یک رود ِ روان هستی و من بستر تو
آتشی ، شعله ی جان هستی و من مجمر تو
مثل یک خمر ِ خروشانی و از بخت خوشم
سخت شادم ز ته جان که شدم ساغر تو
رقص اندام تو ما را به فنا می خواند
هیچ دانی که چه با ما کند آن پیکر تو
چشم نازت شده مانند نگین بر رُخ ِ ناب
کاش می شد که مدارا گند انگشتر تو
دلخوشیم از هنر و عشق ِ اهورایی و از
شور و امید و هوایی که شده در سر تو
ما همه خاک ِ تو و پیرو دستان توییم
زیر پایت بنگر تا که شود باور تو
نوشته شده در دوشنبه 91/3/15ساعت
2:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |