زمزمه های یک شب سی ساله

من کویرم ، تو بیا باران باش

ابر شو ، دادبزن ، گریان باش



اخم برچهره ی گل زیبانیست

فکر پاییز نکن ، خندان باش



در بساط چمن ایوان بهار

تو شبی تا به سحر مهمان باش


دو سه سطری بنویس از غم عشق

قصه ی عشق مرا پایان باش


نسخه ای بهر علاج دل زار

درد هجران مرا پایان باش



سایه ات را ز سرم دور نکن

بنشین در بر من ، جانان باش



چشم فانی همه محو رخ توست

تک گل سرخ سر بستان باش


نوشته شده در دوشنبه 91/3/15ساعت 2:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک