زمزمه های یک شب سی ساله
سکوت به ما گفته بودند آرام باشیم کبو تر اگر مرد چیزی نگوییم نر نجیم اگر در عطشناکی باغ باران نیا یید به ما چه که پرواز را بال بسته ست و آواز دریا شکسته ست بما گفته بودند آرام باشیم و هرگز نگوییم از گل که زخم پرنده ست چراغی بگیریم در باد سفر را بباریم در خویش بی خویش بما گفته بودند آرام باشیم و فکر سرانجام باشیم عبور معطر نشستند بر بال اندیشه ی من و با هم پریدیم تا دور تا چشمه ی نور و رفتیم مثل عبور پرستو و رفتیم و این ساکت سرد را ترک گفتیم کسی راز ما را ندانست کسی آسمان را نفهمید و من بودم و عشق و من بودم و کهکشانی کبو تر که در هیئت یک گل سرخ پرواز کردیم و رفتیم و از این وسیع سترون گذشتیم شنیدیم گاهی شقایق به ما لطف می کرد و بر شانه های زمین سبز می شد و لبخند می زد و ما در شبی عطر آلود رفتیم و چیزی نگفتیم با هیچ کس جز نشان عبوری که از ما بجا ماند
قالب : پیچک |