زمزمه های یک شب سی ساله


قلبمان در سینه مثل پتک سنگین می طپید 

نبضمان پژواک ترس و اضطراب و درد بود

روزگار آشنایی رو به پایان می رود

نو بهار پر طراوت رخت بر خواهد کشید

روزهای آخر است این لحظه ها پر ارزشند

آه یاران فصل دلتنگی فرا خواهد رسید

راهی ام مثل شما در کوچه باغ زندگی

کوله باری سبز دارم از بهار خاطرات

از همین حالا فضای سینه ام بارانی است

دوست دارم تا ابد باشم کنار خاطرات

میرویم اما به جا می ماند از ما یادها

در فضای این کلاس کوچک و پر خاطره

یادگاری های ما بر سینه ی دیوار هاست

اسمهامان کنده کاری گشته روی پنجره

 


نوشته شده در شنبه 91/3/13ساعت 6:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک