زمزمه های یک شب سی ساله
منو با اسم کوچیکم صدا کن همین امشب برای آخرین بار
که از فردا تو رو می بوسمت من ولی از پشت آجرهای دیوار
منو با اسم کوچیکم صدا کن همین حالا که بغضی تو گلومه
که بیشتر از من اون پیرهنت که گرفته عطر دستاتو کدومه
به جای اینهمه کویر حسرت قرار شد بینمون دریا بذاری
تو از عادت چی می دونی که میخوای به این زودی منو تنها بذاری
تو که می گفتی واسه خاطر من سختیه راهرو طاقت میاری
منم تو فال تو یه جاده دیدم یعنی سپیده دم منو تنها می ذاری
نوشته شده در سه شنبه 91/1/8ساعت
2:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |