زمزمه های یک شب سی ساله
عشق وحشی دستهایت چه پر غرور و چه گرم سایه افکنده روی فردایم بین انگشتهای عاشق تو باز در جستجوی فردایم قصه ی اعتماد ما به صدا شاید آغاز راه فردا بود ریزش کوه وحشت و تردید رویش عشق وحشی ما بود ما علف را به خاطر آوردیم وقتی از یاد باغبان می رفت قصه ی کوچ رعد را گفتم وقتی از شهر آسمان می رفت من به دنبال نور می گشتم و تو خورشید لحظه ها بودی من به پرواز فکر می کردم و تو شاهین قصه ها بودی فصل فصل سرودن از فرداست فصل تکرار آبی لبخند فصل آمیزش شروع و شعور فصل سر شار ساده ی پیوند چشمهای من و تو می دانند که عطش وصف خشکسالی نیست قاطعیت نشان باور ماست جمله ی عشق ما سوالی نیست روزی از روزهای بارانی ما صدا می شویم بر لب رود می سپاریم دل به بیداری دور از این چشمهای خواب آلود از غروب شهاب می گذریم تا بلوغ ستاره می تازیم با صدفهای ساحل فردا کلبه ای رو به عشق می سازیم
قالب : پیچک |