زمزمه های یک شب سی ساله

 

-هم کلاسی

حیات مدرسه دروازه و تور

نفسهای جوان دلهای پر شور

تو در دروازه بس مغرور و چالاک

و من در روبرو چالاک و مغرور

نشسته بر سر ما هر دو اکنون

غبار سالیان رفته ی دور

اگر روزی رقیبانی جوان بودیم

در آخر هر دو مغلوب زمان بودیم

ببین ای همکلاسی پشت آن میز

من و تو جایمان خالی ست خالی

هنوز آهنگ خوب زندگانی

صدای زنگ تفریح خیالی ست

خطوط در هم پیشانی ما

زبان قصه های دیر سالی ست

اگر روزی رقیبانی جوان بودیم

در آخر هر دو مغلوب زمان بودیم

 

 

 

 

 

دلم را مبتلایت کرده بودم

خودم را آشنایت کرده بودم

ندانستم که بی مهری وگرنه

همان اول رهایت کرده بودم

-

 

 

 

-تو روح شعله ای من سوت و کورم

بیا ای دل که مشتاق حضورم

تو در اوج کامین کهکشانی

که من صد سال نوری از تو دورم

 

 

 


نوشته شده در جمعه 91/3/12ساعت 4:22 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک