زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

بنفشه حجازی

 

خواب ابری

بر بستری از ابر می خوابم

تا یادت را چون شربتی

ذره ذره در خواب بچشم

می نوشمت

و یادت چون پوششی از ابر

بر فراز تنم جاری ست

و یادت در خواب ابریم

در رگهایم می دودو تنم را چسبناک می کند

و یاد تو چون بستری از ابر....


2-فال

 

در جام آسمان

با سایه روشن مجنون درخت بید

می زنم تفالی

تسبیح عشق است و

آینه،روشنی

پرنده ،خبر است و

صلیب ،رهایی

حقیقت و دروغ معجونی

جاذب انسان است به فال زندگی

 

-شب

چنار،بر چینهای پرده

هویتش را سو سو می زند

سیگار من،موجودیتش را

بند ،بند تحلیل می برد

و من بر چینهای روحم

هویتم را استفراغ می کردم

در تاریکی اتاق

در کور سوی نوری از خانه ی همسایه

زندگی اینسان به بازی سایه ها

قهرمانی

شهوت و اوهام سر گرم بود

 


نوشته شده در یکشنبه 91/3/7ساعت 7:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک