زمزمه های یک شب سی ساله

 

سعید صدیق

درخت را باور نمی کنم

برگ را گاهی چرا

خانه را باور نمی کنم

مادر را گاهی چرا

تو را باور نمی کنم

شعله را گاهی چرا

خودم را باور نمی کنم

شعر را گاهی چرا

من ایمانم را از دست داده ام

بادها

این رخت های کاهل آویخته

از بند به باد تعلق داشت

سنگ ها مال ما بود

پرچم های نیمه افراشته

به باد تعلق داشت

رودها مال ما بود

ابرها به باد تعلق داشت و گاه

شعله ای به بی میلی افرو خته ی

کبریت ها

مال ما بود آسمان

که به باد تعلق داشت

بادها مال ما بود

 


نوشته شده در شنبه 91/3/6ساعت 3:22 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک