زمزمه های یک شب سی ساله
دوست ناصر کشاورز خدایا کمک کن به من که یک دوست پیدا کنم که توی دل صاف او خودم را تماشا کنم کسی مثل یک آیینه درخشان و صاف و زلال کلا مش زبان نگاه رها باشد از قیل و قال کسی باشد از جنس ابر ببارد به خاک دلم که یک کم بهاری شود دل خشک و بی حاصلم بدون توقع شبی دلم را ببخشم به او که تا در دلم هر چه هست ببیند خودش مو به مو خدایا بگو او کجاست در اینجاست یا آسمان کجا زندگی می کند بده خانه اش را نشان
نوشته شده در دوشنبه 91/3/1ساعت
8:18 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |