زمزمه های یک شب سی ساله
دستی تکان بده حالا که می روی دلتنگ می شوم تنها که میروی $$$$$$$$$$$ به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو از سکوت و گریه شب به تو حجرت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی زندگی دفتری از خاطرهاست یک نفر در دل شب
پیشانیت اگر خط خوردگی نداشت می خواندمش که تو... تو با که میروی
نفرین نمی کنم شاید ببینمت دنیا به کام تو هر جا که میروی
یک لحظه صبر کن شاید ندیدمت دستی تکان بده حالا که میروی
به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم
لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو
من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم
خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی
$$$$$$$$$$
یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفریم
قالب : پیچک |