زمزمه های یک شب سی ساله
با بال شکسته پر زدن بیهوده ست
خود را به دل خطر زدن بیهوده ست
عمریست که بخت من و تو در خواب است
اصرار نکن که در زدن بیهوده ست
تا چشم به هم زدم دلم تنها شد
بیچاره دلم غریبه ی دنیا شد
گفتی که کنار هم بمانیم ولی
مشت دل تو دوباره پیشم وا شد
-
معنای عتیق عشق در باور توست
لیلای اساطیری ما خواهر توست
توفان نگاه تو به من می گوید
ویرانی من تمام زیر سر توست
-
بعد از دگر هستی ما پا نگرفت
بعد از تو کسی در دل ما جا نگرفت
در کلبه ی تنهایی خود پوسیدیم
بعد از تو کسی سراغ ما را نگرفت
-
نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت
1:33 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( بدون )
قالب : پیچک |