زمزمه های یک شب سی ساله
در قعر سکوت صحبتی باقی نیست پژمرده دلم طراوتی باقی نیست از فصل نگاه سرد تو فهمیدم در شهر شما محبتی باقی نیست - در شهر سکوت نیمه شب عاشق شد خاموش نشست و زیر لب عاشق شد یک شب که هزار شب نمی شد اما آنشب دل من هزار شب عاشق شد - زیبایی سرنوشت ارزانی تو آنچه که خدا سرشت ارزانی تو ای حوری کوچه های زیبای بهشت من دوزخی ام بهشت ارزانی تو - ای کاش هوای شهر آبی بشود زیبا و تهی ز هر خرابی بشود ای کاش در آسمان این شهر عبوس خورشید دوباره آفتابی بشود -
نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت
1:32 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |