زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

افسانه شعبان نژاد

پدرم شبیه کوه

و مادرم شبیه آفتاب

برادرم زلا ل و مهربان

شبیه قطره های آب

و من نهال یک درخت

که تکیه می دهد به کوه

نیازمند آب

نیازمند آفتاب با شکوه

و خانه چیست

و خانه روستای زندگی ست

تو کیستی بگو

به روستای ما خوش آمدی

اگر که دوستی بیا

به جمع با صفای ما خوش آمدی

 

 

 

ماه و ستاره                            سارا شاهدی

ستاره گمان می کند

تو گم شده ای

و خبر نداری

روشنایی اتاقم به خاطر توست ماه من


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/28ساعت 8:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک