زمزمه های یک شب سی ساله
سلام بر گذشته های دور گذشته های ساکت و صبور گذشته های پر خیال و خاطره عبور لحظه های شادی و سرور ولی تمام قصه ها و خواب ها به سرزمین کودکی رسیده اند و من دونده ی همیشگی جاده گذشته ها پر از نشاط و شور بچگی فقط صدای بالهای ترس را شنیده ام گذشته ها گذشته اند گران بخشی آفتاب را به تو نمی دهم تا خرده خرده بشکا فی اش و از آن هزارستاره بسازی ماه را به تو نمی دهم تا به خاطر کوه نور دریای مروارید را انکار کنی ستاره را هم به تو نمی دهم تا بگویی خوشا شبهای بی مهتاب آسمان را به تو می دهم تا ندانی که چه باید کرد
قالب : پیچک |