زمزمه های یک شب سی ساله
دیکته بچه ها کاغذی بردارید بنویسید کبوتر زیباست بنویسید کلا غ بی نهایت زشت است بنویسید که آذر خوب است بنویسید که فردا دارا قهرمان می زاید بنویسید که دارا یک دارد بنویسید که آذر بی عروسک هم می تواند باشد تا شب جمعه ی آینده مشقتان این باشد که پدر دندان دارد اما نان ندارد بخورد و ذره ذره تمام روزها و حرفها و لحظه ها و قطره قطره تمام اشکها و غصه ها میان رنگها و راهها میان دستهای من که پر ز اشتیاق بودن و رسیدن است لانه می کند یادش بخیر آن شیطنت ها آن های و هوی بچه گانه در آن هوای پاک و زیبا آن خنده های بی بهانه من مانده ام تنهای تنها با خاطراتی سخت و شیرین ای کودکی همبازی ام کو دلم به قصه های او خوش است به قصه ی کلا غ ها به قصه ی پنیر و موشها دلم به قصه های گل گلی و قصه های رنگ رنگ او خوش است ولی چه سود که شهر زاد قصه های خال خالی به سوی خاکهای تلخ رفته است
قالب : پیچک |