زمزمه های یک شب سی ساله
چون خلق به کار زندگی باش امروز غنیمت است بشتاب غمهای تو بوی شعر دارد ای دل خود را بشو به هفت آب - در گوش دلم هر آنچه خواندم غافل نشد از خیالت ای دوست بر باد دهد مرا چه آسان اندیشه ی بی زوالت ای دوست - گردون به مراد ما نگردد مائیم و غم تو و صبوری تکلیف اگر نکرده بودی یک لحظه نبود تاب دوری - بی پرده بگویم ای من ،من هر چند که گفته ام صبورم می دانی ؟من دروغ گفتم بگذشتم دیگر از غرورم از دست فتاد ساغر صبر صهبای غرور ریخت از جام دیگر از من نمانده چیزی از من مبرید پیش کس نام
نوشته شده در دوشنبه 91/2/25ساعت
7:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |