زمزمه های یک شب سی ساله

 

مائیم و غم تو و صبوری

(درمان اسیر عشق صبر است)

بیهوده مجوی راه دیگر

خو کن به غم صبوری ای دل

 

بر تاب ز اشتباه دیگر

دنیا به کسی وفا ندارد

خوبان همه مبتلای دردند

انان که به عشق پایبندند

 

تنها و نزار و روی زردند

گفتم که تو بیکرانی ای دل

صحرایی و دریا وش و بشکوه

توفان فراق چون بتازد

  

مغروری و استوار چون کوه

اسطوره ی استقامت و صبر

یک عمر تو را چنین نمودم

آمیزه ی عشق و زخم و ایثار

من از دل خود چه دور بودم

-

باور کنم این تویی دل من

ویران شده از غم جدایی

کو انهمه استقامتت کو

ای کوه غرور من کجایی

 

باور کنم این تویی دل من

تسلیم زمانه ی دغلباز

بسته به هوس دو بال خود را

شسته ز خیال شوق پرواز

-

پرورده ی دستهای دردی

با اینهمه باز نا شکیبی

شایسته ی هر ملامتی تو

بازیچه ی دست هر فریبی

-

در عشق تو کهنه کاری ای دل

خامی ست که بیقرار باشی

بگذار طریقه ی جوانی

تا چند به کار یار باشی

-

عالم ،جاهل،فقیر و دارا

اینجا همه در خیال نانند

غمها همه بوی زر گرفته

دلها رمه های بی شبانند

 


نوشته شده در دوشنبه 91/2/25ساعت 7:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک