زمزمه های یک شب سی ساله
مائیم و غم تو و صبوری (درمان اسیر عشق صبر است) بیهوده مجوی راه دیگر خو کن به غم صبوری ای دل بر تاب ز اشتباه دیگر دنیا به کسی وفا ندارد خوبان همه مبتلای دردند انان که به عشق پایبندند تنها و نزار و روی زردند گفتم که تو بیکرانی ای دل صحرایی و دریا وش و بشکوه توفان فراق چون بتازد مغروری و استوار چون کوه اسطوره ی استقامت و صبر یک عمر تو را چنین نمودم آمیزه ی عشق و زخم و ایثار من از دل خود چه دور بودم - باور کنم این تویی دل من ویران شده از غم جدایی کو انهمه استقامتت کو ای کوه غرور من کجایی باور کنم این تویی دل من تسلیم زمانه ی دغلباز بسته به هوس دو بال خود را شسته ز خیال شوق پرواز - پرورده ی دستهای دردی با اینهمه باز نا شکیبی شایسته ی هر ملامتی تو بازیچه ی دست هر فریبی - در عشق تو کهنه کاری ای دل خامی ست که بیقرار باشی بگذار طریقه ی جوانی تا چند به کار یار باشی - عالم ،جاهل،فقیر و دارا اینجا همه در خیال نانند غمها همه بوی زر گرفته دلها رمه های بی شبانند
قالب : پیچک |