زمزمه های یک شب سی ساله

 

-دیروز

عبور تو در کوچه ها وزید

و هنوز

دهان پنجره ها باز مانده است

 

-آسمان

کدام دریا را سر کشیده است

که اینقدر آبی ست

تفاهم

من و تو

چگونه به هم می رسیم

تو

ریشه ات در آب فرورفته

من

ریشه ام در خاک

با لبان ترک خورده

با اینهمه شباهتهای دور از دست

من و تو

چگونه به هم می رسیم

اگر ابر و بارانی نباشد

زمین

ترانه ی تلخی

که هرگز

بر زبان

نخواهم اورد نامش را

مگر در کنار تو

زیر باران

-سرنوشت

من بهانه ای شدم

برای دستهای تو

که به شکل ساده ای نوشته

روی برگ گل

دوست دارمت

مثل شعر نو

برگ زیر پا فتاده است

زیر پای عابران خسته

که هیچگاه

شعر را ندیدهاند

گر چه بارها و بارها

از زبان این و ان شنیده اید

من رترانه ام بخوان مرا

شعر جاودانه ام مرا بگیر

در میان دستهای روشتن

از گزند باد و افتاب

دور کن مرا

من غریب مانده ام

در مسیر پیچ تند جاده ها

آشناترین من

بی تو نام روشنی

برای من نمانده است

نام من

ترانه ای برای توست

 

-نشانه

منودل همسفر بودیم چندی

غریب و در بدر بودیم چندی

نشان خانه ات هر جا که بوده

چو حلقه روی در بودیم چندی

 


نوشته شده در یکشنبه 91/2/24ساعت 7:14 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک