زمزمه های یک شب سی ساله
-نام ای فروغ بی فروغ دستهای کودکی بیا نام کوچک مرا به خاکها سپار من دروغ گفته ام می رقصم برای چشمهای تماشایی ات وقتی از رگهایم جریان می یابی این رقص نیست که تو را شاد می کند با حرکات نا موزون در خویش می پیچم آنقدر که سبک شوم و بادها مرا می برند در گوشه ای خود را پیدا می کنم و از مویرگهایم شعر می چکد
نوشته شده در یکشنبه 91/2/24ساعت
7:13 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |