زمزمه های یک شب سی ساله
تالار جهان باغی ست که عاشقان در آن می خوانند منظومه ی سر دلبران می خوانند تالار صداهاست جهان می شنوی خاموش ترین کبو تران می خوانند
دورترین رویا در ساحل بیکرانه ها در یاها ما ییم و شبی لبالب از فردا ها شار پرندگان که پر می گیردsسر در خاطره ی دور ترین رویا ها
تکیده جسمش اما خون در او هست صفا و پاکی هامون در او هست گمانم میرسد مثل گذشته دو جو از غیرت مجنون در او هست خیالش آن خیال آتشی فام خیا بان خطا را می زده گام پلنگ لحظه هایش مار زخمی است غرورش خورده بر سنگ سر انجام
قالب : پیچک |