زمزمه های یک شب سی ساله
تو از فرشته مهربان تری و شاید از بهار سبز تر در انتظار دیدن توام مرا به خانه ات ببر ماه فروریخت از پس ابری که چشمهای تو را شست تا به سر آرم تمام هستی خود را در شب خاموشی و بی پناهی ام ای دوست ای تو سبب ساز هر چه پاکی و خوبی این دل خاموش را مرثیه خوان باش کمک کنین هلش بدیم چرخ ستاره پنچره رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره گلدون سرد و خالی رو بذار کنار پنجره بلکه با دیدنش یه شب وا بشه چن تا حنجره به ما که خسته ایم بگو خونه ی بهار کدوم وره درخت را بنام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را بنام سنگ دل شکسته ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزن
قالب : پیچک |