سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

گناه

از شرم رخی سیاه داری دل من

آینده ی بس تباه داری دل من

گفتم که بسوزمت به توبه دیدم

بیچاره ای و گناه داری دل من

 

سنگ

گردیم و به دامن کسی ننشستیم

خاکیم و به زیر پای خوبان پستیم

با آنکه زمانه شیشه را سنگ کند

سنگیم ولی آینه ای نشکستیم

 

 

 

 

نا گهان

چون کهنه کتاب تکه و تکه شدید

دریا بودیدو ناگهان چکه شدید

دیروز خدا خدا خدا می کردید

امروز چه شد که بنده ی سکه شدید

 

دل من

غم خوردی و اهل درد گشتی دل من

از بی دردان چه سرد گشتی دل من

چندی ست که دست این و آن می گیری

شادم که تو نیز مرد گشتی دل من

 

ای عشق

مردابم و از رود شدن مایوسم

عمری ست درون خویشتن محبوسم

ای عشق بیا مرا به دریا برسان

گر لطف کنی دست تو را می بوسم

 

 

آگاه ز لذت حقایق شده ام

آزاد ز جذبه ی علایق شده ام

من از تو و خدعه های تو دلتنگم

ای عقل برو که سخت عاشق شده ام

 


نوشته شده در شنبه 91/2/23ساعت 2:49 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک