زمزمه های یک شب سی ساله
چرا بر زخم هم مرهم نباشیم جدا از اینهمه آدم نباشیم در این شبهای دلتنگی من و تو چرا سنگ صبور هم نباشیم - نمی گویم که ما معصوم هستیم دو حرف گنگ و نا مفهوم هستیم ولی دائم گرفتاریم حتما به جرم عاشقی محکوم هستیم - کسی آمد تو رفتی من شکستم به یاد تو کنار خود نشستم بریدم از تمام مردم شهر به آدمهای کوچک دل نبستیم - شعرهایم را به باد می سپارم ابریشم نگاهت کلافه ام می کند - خانه به دوشم مخواه قول می دهم شعرهایم را فراموش کنم - تنهایی ات غرق در اندوه ابرهاست بیگانه نیستی با من - آیینه را بردار می خواهم اندوه خویش را رو بروی ماه بگیرم - سر بر زانوانم نهاده امشب فردا غم خویش را در کدام رودخانه می تکانی - کلاغ را عاشقانه می نویسم سایه ی گربه ای روی دیوار است - آدم برفی ها با زمستان می روند کلاغها با پاییز ما اما مسافران کدام فصلیم
قالب : پیچک |