زمزمه های یک شب سی ساله
-تیره و روشن یک حس سرخ نازک و نارنجی در زرد سخت باور من رویید نیلی و گرم چون تب نیلوفر بر اعتماد اجری ام پیچید در انزوای سر مه ای آمد پر شد سبزی که طعم پونه ی وحشی داشت یکبند و بی ملاحظه می شنگید آن صورتی که گونه ی وحشی داشت در یک نگاه فاصله را پر کرد عمقی سیاه و شب زده سلبم کرد لختی طلایی از مسی مکثش وقف مس شکسته ی قلبم کرد از آن نگاه شیری بی هم شوخ من را به حس و حال غریبی برد با آن لبان پسته ای و قرمز من را به رنگهای عجیبی برد گرم و گلی بنفشه ی ناز شرم سمت بنفش گونه ی من گل کرد نیلوفری که ساقه ی دستش بود تا لمس دست خسته ی من پل کرد او آسمانی آبی و بی آرام من رنگ مات قهوه ای یک سنگ گفتم که ربط تیره و روشن چیست خندید پرتغالی و بی همرنگ خاکستری به مژده ی سرخابی دیدم که در مجا دله ای سختم با پرت دست نقره ای و داغم گفتم که از طلوع تو خوشبختم
قالب : پیچک |