زمزمه های یک شب سی ساله

 

-تیره و روشن

 

یک حس سرخ نازک و نارنجی

در زرد سخت باور من رویید

نیلی و گرم چون تب نیلوفر

بر اعتماد اجری ام پیچید

 

در انزوای سر مه ای آمد پر شد

سبزی که طعم پونه ی وحشی داشت

یکبند و بی ملاحظه می شنگید

آن صورتی که گونه ی وحشی داشت

 

در یک نگاه فاصله را پر کرد

عمقی سیاه و شب زده سلبم کرد

لختی طلایی از مسی مکثش

وقف مس شکسته ی قلبم کرد

 

 

از آن نگاه شیری بی هم شوخ

من را به حس و حال غریبی برد

با آن لبان پسته ای و قرمز

من را به رنگهای عجیبی برد

 

گرم و گلی بنفشه ی ناز شرم

سمت بنفش گونه ی من گل کرد

نیلوفری که ساقه ی دستش بود

تا لمس دست خسته ی من پل کرد

او آسمانی آبی و بی آرام

من رنگ مات قهوه ای یک سنگ

گفتم که ربط تیره و روشن چیست

خندید پرتغالی و بی همرنگ

خاکستری به مژده ی سرخابی

دیدم که در مجا دله ای سختم

با پرت دست نقره ای و داغم

گفتم که از طلوع تو خوشبختم


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/20ساعت 3:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک