زمزمه های یک شب سی ساله
می توان رشته ی این چنگ گسست می توان کاسه آن تار شکست می توان فرمان داد هان ای طبل گران زین پس خاموش بمان به چکاوک اما نتوان گفت مخوان - آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست جان چراغان کنی از عشق کسی به امیدش ببری رنج بسی تب و تابی بودت هر نفسی به وصالی برسی یا نرسی سینه بی عشق مبادا
نوشته شده در چهارشنبه 91/2/20ساعت
3:28 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |