زمزمه های یک شب سی ساله
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما یه عغمره وعده ها افتاده از امشب به فردا تمام وعده ها رو دادیم و حرفا رو گفتیم دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم گل های سرخمون پوسیده موندن توی باغچه گل های قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو من و تو
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
دیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچه
قالب : پیچک |