زمزمه های یک شب سی ساله
وقتشه ، وقتشه رفتن ، وقتشه وقتشه ، از تو گذشتن وقتشه مهلت تولد دوباره نیست مردن دوباره ی من وقتشه دیگه دیره واسه گفتن این کلام آخرینه فرصت ضجه نمونده لحظه های واپسینه دیگه با عاطفه دشمن واسه دلتنگی رفیقم توی شط سرخ نفرت بی صداترین غریقم من عروسک کدوم بازی وحشت من عروس قحطی کدوم تبارم که مثل تولد فاجعه سردم که مثل حادثه آرامش ندارم سرد و ساده و شکسته آینه ی قدیمی ام من با چراغ و گل غریبه با غبار صمیمی ام من می مونم زیر هجوم سنگی آوار کینه
وقتشه ، وقتشه رفتن ، وقتشه
واسه بازیچه بودن
آخرین بازی همینه
نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت
4:5 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |