زمزمه های یک شب سی ساله
خونه این خونه ی ویرون واسه من هزار تا خاطره داره خونه این خونه ی تاریک چه روزایی رو به یادم میاره اون روزا یادم نمیره دیوار خونه پر از پنجره بود تا افق همسایه ی ما خونه ، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود پر نور واسه بیداری پر سایه واسه خواب بود پدرم می گفت : قدیما کینه هامون رو دور انداخته بودیم توی برف و باد و بارون خونه رو با قلبامون ساخته بودیم خونه عشق مادرم بود خونه روح پدرم بود چیزی رو همپای خونه دوست نداشت سیل غارتگر اومد از تو رودخونه گذشت پلا رو شکست و برد زد و از خونه گذشت دست غارتگر سیل خونه رو ویرونه کرد پدر پیرمو کشت پر خشم و کینه ی دیوونه ها من زخمی ، من خسته ، من پاک می نویسم آخرین حرفو رو خاک کی میاد دست توی دستم بذاره تا بسازیم خونه مون رو دوباره
دریا بود ، ستاره بود ، منظره بود
که تو باغچه ش گل اطلسی می کاشت
مادر و دیوونه کرد
حالا من مونده م و این ویرونه ها
قالب : پیچک |