زمزمه های یک شب سی ساله
از تو که شد با تو آغاز لحظه لحظه سرنوشتم رفتی اما کردی یادم آخه یار با وفاتم واسه فهمیدن حرفات منو کم داری فداتم تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا با هم تپید قلبای ما از هم شدیم اما جدا به من بگو آخر چرا ، چرا ؟! با نگاه مهربونت قفل قلبمو تو بستی ساز تو تار دلم بود زدی تارمو شکستی واسه ویرون شدن ما می زدی تیشه دو دستی باورت نمیشه اما خود تو عهدو شکستی تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا با هم تپید قلبهای ما از هم شدیم اما جدا به من بگو آخر چرا ،چرا ؟! نارفیقانه بریدی ولی من هنوز باهاتم هر دو مون تنهای تنها هر کدوم یه جای دنیا جای تو خالی اینجا جای من خالیه اون جا
در جواب نامه ی تو نارفیق از تو نوشتم
حالا اینجا تک و تنها پرپر گذشته هاتم
تنهایی دستای ما
با دست هم شد آشنا
با هم تپید قلبهای ما
از هم شدیم اما جدا
به من بگو آخر چرا ، چرا ؟
قالب : پیچک |