زمزمه های یک شب سی ساله
تو که دستت به نوشتن آشناست دل ما رو بنویس دلت از جنس دل خسته ی ماست بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم بنویس از ما که در حال فراریم توی این پاییز بد فکر بهاریم همه دنیا رو نوشتی ، پای من آبله زد بس که دویدم تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن چرا اونجا که تویی من نرسیدم تو که از شکنجه زار شب گذشتی از غبار بی سوار شب گذشتی تو که عشق و با نگاه تازه دیدی بادبان به سینه ی دریا کشیدی همه دنیا رو نوشتی ، حرف خالی زدیم و قافیه باختیم بگو از ما که تو خونمون غریبیم لحظه لحظه در فرار و در فریبیم بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم...
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ،
همه دنیا رو نوشتی ،
تو که دستت به نوشتن آشناست
دل دریا رو نوشتی،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
دل دریا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
دست من خسته شد از بس که نوشتم
دل دریا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
بنویس از ما عشقو نشناختیم
قالب : پیچک |