زمزمه های یک شب سی ساله

من یک مترسکم سر جالیز چشمهات


از بس رسیده گندم پاییز چشمهات


با یک شوالیه که قراراست جان دهد


در جنگ تن به تن تن آمیز چشمهات


هرروز تو به من کمی انگور می دهی


هی های از شراب دل انگیز چشمهات


من تا غروب یک تنه تقدیم می کنم


شیراز رابه لشکر چنگیز چشمهات....


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:17 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

کاش امروز به لبخند تو مهمان بشوم

تا ته جاده پر از خیسی بارا ن بشوم

باز هم منتظرم تا تو نگاهم بکنی

شاید از رفتن از این شهر پشیمان بشوم

عشق یک زلزله یک لرزش شش ریشتری است

دوست دارم که از این زلزله ویران بشوم

تخت جمشید دلم سوخته مقدونیه من!

من دلم خواسته از دست تو داغان بشوم

قلب تو در قفس سینه تو زندان است


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:16 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

نگاهت عشق من را پیر کرده 

مرا از عشق بازی سیر کرده 

برو دیگر نمیخواهم بیایی 

دلم در جای دیگر گیر کرده 

  

_______________________________

او یک شتر با بار از من کینه دارد

خودبین شده در جیب خود آیینه دارد

او هرگز از احساس بویی برده یا نه؟

یک پنج وارونه درون سینه دارد

 

*********

   گریز از حرف مردم کرده بودم

   به تو بی جا ترحم کرده بودم

   دعای مادرم پشت سرم بود

   وگرنه راه را گم کرده بودم

_______________________________

من مریمم حتی اگر پژمرده باشم

در کوچه باغ خاطراتت مرده باشم

لعنت به من حتی اگر یک بار دیگر

گول نگاه هرزه ات را خورده باشم






نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 7:14 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

ایمیل من-

m_arasteh2020@yahoo.com


نوشته شده در دوشنبه 91/4/5ساعت 8:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   6   7      
قالب : پیچک